مقدمه:
شناخت انديشه سياسي جديد در گروهي اماده كردن مقدمات وكسب شرايط بحث ازاين مقوله براي پژوهنده اين حوزه است تاريخ مفهوم سياست به حدودسه هزارسال پيش يعني به يونان كه به گونه اي زادگاه انديشه سياسي است بازمي گرداند به تدريج وطي دوره هاي تاريخي سنت انديشه سياسي درپرتوي تحولات ستيزه جويانه دگرگوني يافته است وانديشه سياسي دراثرجديد باپيدايش ومرجعيت روش علمي به مثابه عامل اثرگذار عميقا از ان متاثر شده است فهم نسبت به ميان شناخت عوامل ستيزه جويانه و حركت منطقي سنت ها با رعايت دو اصل شناخت اصيل سياست و توجه به وضعيت سياسي جامع قديم و جديد ممكن مي شود سابقه تامل به سياست به عنوان يك عمل ستيزه جويانه در زمانه زيادي اتفاق نيفتاد چنددهه اخيربين حكومتها مي باشد ودرحال حاضر درادبيات رايج بين حكومتها اين تركيب ها شامل فلسفه سياسي نظريه سياسي كلام سياسي علوم سياسي دانش سياسي فهم سياسي جنجال وستيز انداخته است كه هرحكومت سعي مي كند ازديگري دراين مواردگوي سبقت رابگيرد شناخت ما ازسياست سرانجام به اين نقطه خواهد انجاميد كه نيازما به معرفت نسبت به سياست بيش ازانكه به محتوا مرتبط باشددرمقدمات است اگرمقدماته و بيش تر اين مقوله مربوط به و روش هاي درستي در پيش نگريم چه بسا به جنبه ي ستيزه جويانه سياست پرداخته ايم و حتي به توهم و معرفت به سياست گرفتار آييم و در اين صورت تمرين و تكرار در چنين وضعيتي نوعي ستيزه و جدل در ما و اطرافيان ايجاد مي كند كه خود در اثر مرور زمان سخت و متصلب شده وجاي منطق را ميگيرد و در نتيجه به نوعي جهل دچار ميشويم و هميشه با اطرافيان بي جهت در انديشه سياسي ستيزه جويانه قرار مي گيريم.
امروزه بالغ بر200 معنا براي سيساست به كار برده شده است اما در كل مي توان سياست را بنا بر معنا ي خاص و عام معرفي نمود در معناي خاص به معناي قدرت، دولت و دانش و در معناي عام به دو بعد مثبت يعني تدبير در امور، گفتگوي دو طرفه ، همكاري تعاون و بعد منفي در معاني رندي، زيركي، حيله گري و مكاري مي باشد.
اولين شيوه هاي سياست ورزي مبتني بر (زور ازمايي) بوده است هر كه زورش بيشتر باشد سياستش هم حاكم مي گردد زماني هم كه زورش روي به نقضان وكاستي گذارد .زورمندي ديگروسيايتي ديگر حاكم مي شده است. كه فا رابي از ان به عنوان (فرايند تقلب) ياد مي كند.در حوزه علوم سياسي دولت ها زماني معنا ميابند كه بتوانند سلطه خويش را اعمال كنند و زور سلطه و حاكميت مشروع سياسي ومقبولي را به كار گيرند.
سلطه كه درلغط به معني قدرت ازروي قهر است درفرهنگ سياسي به معني استعمار(امپرياليزم) ودرزبان فارسي به معني استكبار به كار مي رود وعبارت ازتسلط سياسي واقتصادي كشور بركشور وكشورهاي ديگر است هرچند درحقوق بين الملل اصل برتساوي حاكميت دولتها ومبتني براحترام متاقبل 2وعدم مداخله كشورها درامورداخلي يكديگر است 3اما واقعيتهاي ااجتماعي وسياسي حكايت ازوجود قدرتهاي امپرياليستي وسلطه هاي گوناگون دارند كه به صورت هاي سياسي وعقيدتي ظاهر مي شوند. سلطه عبارت ازوضعي است كه ارباب ياحاكم اطاعتي راكه اصولا ديگران دربرابراوبدان موظف هستند به دست مي اورد. دريك بيان سلطه برخاسته ازمفاهيم قدرت است به اين دليل كه ساختارقدرت درقالب سلطه گر وتحت سلطه تبلور مي يابد وحالت عيني به خود مي گيرد سلطه توام با ارايه فرمان وپذيرش فرمانبري افراد ازمشروعيت ويژه برخوردار مي گردد سلطه درواقع مستلزم اعمال قدرت ازطريق مجموعه روابط اجتماعي است كه دربرگيرنده نظارت اجتماعي قواعد والزامات دروني شده مي باشد تاموردقبول افرادوگروها قرارگيرد.